زمین ، در پنجه ی زندان درد است زمان ، آغاز تاریک نبرد است دلت را خوش نکن به ابر و باران درخت آرزو بی حال و زرد است ......................................... ابوالقاسم کریمی فرزندزمین ,شعر,شاعرعشاعران,شعرهایم ...ادامه مطلب
بلای غم به جان کشور افتاد بنای شادی از ریشه بر افتاد هوای سرد و خشک فصل پاییز به دوش مردم روشنگر افتاد ..................................... ابوالقاسم کریمی فرزندزمین ,شعر,شاعرعشاعران,شعرهایم ...ادامه مطلب
چه سخته زندگی در پنجه ی خاک درون خونه ای پر کرم و نمناک ولی (ریشه میدونه) قدر خود را نمی ترسه از این دنیای شبناک --------------------------------------- ابوالقاسم کریمی فرزندزمین ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی ...ادامه مطلب
گذشته حال و فردا را به هم ریخت زمین را یک زن زیبا به هم ریخت سکوت کوچه های عاشقی را لب جادویی حوا به هم ریخت ....................................... ابوالقاسم کریمی فرزندزمین ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی,شعرایرانی, ...ادامه مطلب
ورامین را کم آبی کرده خسته بیابان ظرف آبش را شکسته هوای سرد و خشک فصل پاییز به دوش خاکی شهرم نشسته ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی,شعرایرانی, ...ادامه مطلب
اگه دنیا ، به دستانش تفنگه دل دریایی ما ، مرد جنگه برای هر که شادی را بخواهد تموم زندگی ، یک جا قشنگه ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی ...ادامه مطلب
زمین سرد و سپیده در زمستان وَ باران هم ، شدیده در زمستان جوان ، تو لایق شادی و عیشی دوام گل ، بعیدِ در زمستان ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی,شعرایرانی, ...ادامه مطلب
گل زیبای لبخندم شکسته می آید غم به سویم دسته دسته اگر قلب شکسته می خری تو خداوندا دل من هم شکسته ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی ...ادامه مطلب
کسی که عمر او در بند آه است گذشته حال و فردایش سیاه است او می فهمد دل یوسف وش من چرا افتاده و در قعر چاه است ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی,شعرایرانی, ...ادامه مطلب
هوا دلگیر و مردم ، مردم آزار دروغ و دزدی و بیکاری بسیار جوانی یک چراغ نیمه سوز است که میسوزد در این تالار غم بار ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی ...ادامه مطلب
خدا، افتاده در گودال اشکم همه خندان و من دنبال اشکم تن ِ زخمی و خستم را بپوشان هوا سرد است و من پامال اشکم ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی,شعرایرانی, ...ادامه مطلب
زمین در کاسه ای از خون گرفتار بشر در پنجه ی بی رحم اجبار ورق های کتاب سرخ تاریخ نگین خوش تراش دستِ تکرار ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی ...ادامه مطلب
دل انسان به حرص و کینه چرکین کویر آلوده و دریاچه غمگین مصیبت ها به دوشش دارد آن کس که میخواهد جهان را بهتر از این ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی,شعرایرانی, ...ادامه مطلب
شبیه کشتی در هم شکسته قطار زندگی از هم گسسته غروب زخمی فصل زمستان به دوش خسته ی کارون نشسته ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی ...ادامه مطلب
در این شَهر کویری ابر خسته کنارِ ماه پاییزی نشسته گرفته غم گلوی نازکش را نمیدانم دلش را کی ، شکسته ,شعر,شاعر,شاعرنگی,شعرهایم,شاعران,شعرهایم,شعرفارسی,دوبیتی,شعرایرانی, ...ادامه مطلب